داستان های تابستانی: 'آتشفشانی' توسط Deb Caletti - Sun, 12 Jul 2020 PST

ما شنیده ایم rumblings برای دو ماه اخبار از زلزله صدها نفر از آنها. انفجار بخار خاکستر تیره پوشش برف پوشیده نش

توسط NASERINEWS در 22 تیر 1399

ما شنیده ایم rumblings برای دو ماه اخبار از زلزله صدها نفر از آنها. انفجار بخار خاکستر تیره پوشش برف پوشیده نشست. اما بیایید صادق باشیم. من شنیده ام rumblings برای سال. من می دانم که نشانه: لرز teacups به عنوان یک دست بویش یک جدول. انفجار بخار شما می توانید احساس گرما راست کردن پوست خود را. تیره خاکستر یک خلق و خوی کانت در. تغییر در فضای یک پیشامد است که باعث می شود شما گام آه-تا-با دقت و به نوبه خود دستگیره های درب آه-تا-به آرامی.

من احساس فوران بیش از حد. به اندازه کافی بد است که من تا به حال کف دست من بر گوش من از صدای. من می خواستم برای اجرا اما من نمی توانستم پس از من مخفی می کرد به جای اینکه خشم خود را همیشه من در بر داشت.

"فراموش نکنید که در آن ما در حال رفتن. نه زمانی که این محل به ارزش $60,000 حداقل." Sean فراز تاریخ و زمان آخرین او قهوه, مجموعه, جام بر روی عرشه. این محل: کابین ما, خانه ما, راست پایین جاده از تسلیم در هماهنگی آبشار در امتداد منحنی روح دریاچه. کسانی که کلمات زیبا و آرامش روح و بر عرشه این کوه که در سمت راست وجود دارد در سراسر آب است. آن را تقریبا به نظر نمی آید واقعی راه آن افزایش می یابد بنابراین با شکوه بنابراین قدرتمند و بزرگتر از هر چیزی در اطراف آن دور تصویر خود ناهمواری در دریاچه. آن را عجیب و غریب راه چیزی بزرگ و خطرناک تقریبا می تواند به شما احساس امن تا زمانی که آن را نمی کند. آن را عجیب و غریب راه شما می توانید خیره مستقیم در آن را و می دانم آنچه در آن است اما هنوز هم چشم پوشی از هشدار.

"همه چیز ما باید" من می گویند. من سنگ و نوسان با کودک بر روی لگن. من نام او را از آنجا که آنچه شما نیاز دارید برای زنده ماندن در جهان است. یکی از جوراب های کمی در حال سقوط است و من لیز خوردن آن را به عقب تا خود را زبر پا. من تکیه به او و بوی مهم هلو رایحه گونه خود را.

"شما نه تنها راه رفتن به دور از آن است." من شوهر نمی خواهم گفت که چه باید بکنید. ما تا به حال این گفتگو بارها. او خم به عقب در Adirondack صندلی. این یک صبح زیبا, پس چرا که نه. بهار. شما می توانید بوی تمشک رسیدن و آب عمیق murkiness از دریاچه. صبحانه خود را بشقاب نشسته بر روی زمین در کنار او فقط بیت از تخم مرغ سمت چپ overcooked قطعات پوست نازک از طرف پان نوعی رامی. کمی سوخته لبه های نان تست. او در پشت برگ ناقص قطعات مانند یک کودک خواهد بود.

"به نظر می رسد آرام" من می گویند که تماشای کوه. "به نظر می رسد آرام است." من هیپ خواهد jabbers خود وانمود بحث و من زل زل نگاه کردن او و او نگاه به عقب با بی پایان-جهان چشم. من به او بگویید چیزهایی که فقط بین ما. Secret stuff. مانند دروغ که من فقط صحبت کرد چون من فکر نمی کنم آن را به نظر می رسد آرام و نه برای یک ثانیه. من احساس می کنم چیزی در ساختمان پایین در هسته ای در تاریکی قسمت هیچ کس می توانید ببینید. سکوت را نمی توان اعتماد کرد نه این نوع. برای سال در حال حاضر, من دیده ام که عضله کار در شان گردن سفت, آرامش بخش, سفت. من او را گرفتار قدم زدن و رفتن سنگی و فکر کردم: "آه آه." من فکر کردم "این در حال آمدن است." گاهی فوران نیست که شخصی به عنوان آنها به نظر می رسد. آنها برخورد نیروهای است که کمی برای انجام با شما – استرس و فشار برخی از بی ثباتی آغاز می شود که در این مرکز افزایش می یابد و به آرامی به سطح.

"این خوب است! لعنتی Dixie لی ری و مناطق قرمز. آنها به ما گفت Three Mile Island شد پایان جهان بیش از حد. اگر ما در زمان خاموش ما را مجبور غارتگران است."

"دقیقا" من می گویند. اما من واقعا بر این باورند که Andelli تا به حال غارتگران است. من فکر می کنم باز بود زیرا آنها در عجله بسر می رسانید. که باز بود چرا که هیچ چیز در داخل اهمیت خیلی زیاد در پایان روز. همه بالا و پایین روح دریاچه, کسانی که shingled خانه های آن جذاب کمی خلوت – آنها خالی در حال حاضر. با همسایگان رفته و من احساس می کنم این بیشتر راه همیشه سبز برج سربار و راه نقاط سایه دار می توانید خیلی سرد و راه تاریک وجود دارد عمیق تر از هر شهر تاریک است. دقیقا شد یک دروغ بیش از حد. آن را مفید بود همه سال تمرین کرد و گفت: این چیزهایی که شما نیاز به می گویند برای نگه داشتن خلق و خوی و حتی تغذیه خیلی چیزهای به نفس خود تبدیل کردن دما با کلمات خود را. آن را مفید بود به یاد بگیرند که چگونه به دستکاری.

"این Kitsap Sun امروز ؟ آنها گفتند: دانشمندان که به تماشای کوه برای زندگی نیست بسیار امیدوار کننده نشان می دهد."

"دیدن؟" من می گویم.

در داخل من گریبان است که کودک و تغییر او کمی مینمودم چرخاندن ، من بوس و کنار برهنه خود را در حلقه. این عجیب و غریب به دلیل وجود doom, doom همه جا سنگین حس فاجعه قریب الوقوع اما من احساس سرور و نشاط. من احساس می کنم بی راه شما را بکنید هنگامی که چیزی را تقریبا بیش از و یا چیزی را تقریبا شروع شده است.

من سعی کنید به آن را همه در گهواره با آن خرگوش سپر پد گیاهان همراه آشپزخانه طوفان یا گرداب شدید پنجره که در آن شما می توانید ببینید مه رول در. اما همه چیز لغزنده به نظر می رسد غیر ممکن است برای نگه داشتن در حافظه است. من بیش از حد وحشت زده و عصبی با اعصاب شاید و یا شاید شیرین افکار حاضر به همراهی با دیگران – به cowering در آن گوشه سوراخ سوراخ در دیوار بیش از وجود دارد و در آن اتاق دست خود قابل توجه دوباره و دوباره به صورت وحشیانه ای در خشم. من پستی کلید کامیون به جیب من است.

عزیزم چرت کوچک گرم قوز diapered پایین به بالا در هوا, نرم قلم مو مرطوب در خواب است. من می توانم او را بشنود شان سفت چوب ، شما می دانید برای زمستان. برای آینده. من زیرچشمی نگاه کردن در او را از طریق پرده. او Walkman کوتاه خود را به کمربند خود هدفون احتمالا همان کاست او گوش به و بیش از بیش. M-m-m-my Sharona! من می توانم بگویم با ریتم ضربت ضربت کرک از تبر. آرى آرى آرى مگه!

من با شتاب مهم مقالات لباس و پوشک گرچه لعنت نوزادان با چیزهای بسیار. من باز سرپا نگه داشتن صفحه نمایش جلو با یک سنگ و پس از آن صدای بسته است. سفت متوقف می شود. من یخ زیرا هیچ دروغ را پوشش میدهد این چه جمع شده بودند در آغوش من. سفت دوباره شروع می شود. من پرتاب آنچه که من می تواند در زیر صندلی.

آن شب پس از جانی کارسون او می افتد در خواب بر روی نیمکت. خطرناک – حق در اتاق نشیمن. که کوه نمی خواهید به صبر برای امن, اگر چه, و بنابراین من بلند نوزاد سنگین وزن در برابر شانه من. من که درب جلو و من بسته آن را با دقت و پس از آن اجرا کنم. من اجرا را به کامیون و my heart is beating مانند دیوانه و من خیلی سریع رفتن من از دست دادن یک تلنگر با صدای تلپ افتادن در چمن.

من بازی شیر یا خط را به سطل کوچک. من دست تکان دادن خیلی بد من به سختی می توانید کلید در. سپس Rrr, rrr, rrr مانند بد یک فیلم ترسناک است. آن را یکی – یکی آغاز شد که بیش از حد طولانی پیش زمانی که من یک عمر جوان. آه کوچک من یکی خیلی من یکی خیلی! آرى آرى آرى آه!

موتور تبدیل می شود و من به آمار گاز و ما را راه ما و ما به سرعت تحت یک نیمه شب آسمان گذشته آن shingled خانه ها در حال حاضر خالی است. ما در حال پرواز گذشته هماهنگی می افتد و تسلیم و ما در حال گرفتن منحنی از روح دریاچه, ماه درخشان سفید پر زرق و دریاچه آب که کوه دماوند. ما درایو ورود به جاده آنهایی که در اطراف موانع راه اندازی هفته پیش نگه داشتن مردم از نگه داشتن مردم در. آن را بسیار تاریک و جاده ها خشن هستند. ما تصویب آهن اردوگاه نهر و رفتن از روی پل و ما در بزرگراه 12 اما من چشم در آینه دید عقب تمام وقت به خاطر من مطمئن هستم که او را به عقب وجود دارد پس من در مرگ او موستانگ. هر جفت چراغ است او را من از آن مطمئن هستم. من احساس می کنم یا شاید من فقط احساس می کنم که کوه استنشاق بازدم.

هر چراغهای جلو به عقب وجود دارد ادغام را به یک جریان ثابت در I-5. آنچه را همه انجام می دهند تا خیلی دیر است ؟ چه کسی می داند اما ما در حال چک کردن در به رودخانه مسافرخانه در ایالت واشینگتن. من باید یک کفش اما زن می گوید هیچ چیز نیست. شرم سیل در.

که در پشت درب قفل شده من به آن تماس بگیرید.

"ما از آن ساخته شده" من به برادر من.

من چشم سوختگی با خستگی. یک قلب نمی تواند پوند که سخت و برای مدت طولانی است که بدون نیاز به استراحت. حتی در اینجا بین این کاج-کپک زده و ناآشنا ورق با کودک در کنار من من هنوز هم احساس او را معلق در هوا. من بی اراده به خواب.

انفجار تقریبا می زند مرا از رختخواب بیرون. انفجار, رونق, وحشتناک است, اتمی. دیوار لرزید. لامپ نوسانات در آن زنجیره ای. بدون شک آنچه در نهایت اتفاق افتاد. خواهد شروع به گریه و من او را انتخاب کنید تا. "It's OK , it's OK" من به ما بگویید.

اولین چیزی که من می بینم وقتی که من را خواهد شد بر روی آن خم رودخانه مسافرخانه است یک جفت کفش. آنها در حال تشکیل را به شخص دیگری پا, اما آنها اشاره کرد. قفسه سینه من heaves با غم و اندوه و قدردانی و گلو من جلوتر با اشک. این سکوت وهم آور خارج است. پرندگان در حال خاموش درختان هستند. من قسم می خورم رودخانه و آسمان است که یک دیوانه end-of-the-world بنفش کبود.

من فکر می کنم: من امیدوارم که او وجود دارد. من امیدوارم که او در آن خانه. من امیدوارم که گدازه جریان بیش از او و آرام بدن خود و اسلحه خود را و صدای خود را. من امیدوارم که آن را دفن نمودند.

در حال حاضر آن شروع به برف. خاکستری, برف در حال سقوط است. خاکستر-مانند دانه های برف. من اجازه نفس. من بازدم. من می خواهم به گریه با وحشت و امداد و ترس. من شیب سر من تا به سمت آسمان است. من تماشای برف اومده پایین. آن را تقریبا زیبا.

داخل که کاج دیواری اتاق, با آن سیگار سوخته کمد و روتختی گلدار لگد به طبقه تلفن زنگ میزند. آن حلقه و حلقه تا زمانی که من در رسیدن به آن است.

"او خواستار شده است" برادر من می گوید. "تماس همه است." من به یاد داشته باشید کسانی که چراغهای جلو. آن را مانند او را از مرده اما البته او هرگز مرده است.

پنج صد و بیست تن از خاکستر تیره شدن آسمان به طور پیوسته در حال حرکت در سراسر کشور است. آب از روح لک جوش و رودخانه, رعد و برق با گل و درختان سوزانده. خرابه, خرابه, هر چیزی که یک بار در زندگی این است که امضاء و بسیار گرم است. آسیب را برای سال گذشته و سال. آسیب های گذشته از طریق نسل.

اما این کوه است. آن را هنوز هم در اینجا نیست ؟ وجود یک سوراخ غول پیکر که در آن آن را منفجر کرد, اما آن را در اینجا. گاهی اوقات هیچ چیز wrecks چیزی که از بین می برد و هر چیز دیگری. آن را به تنهایی را تکان خاکستر از خود و رفتن. آن را به ماندن و ماندن و ماندن ایستاده در حال حاضر تنها ما را در درک آنچه در آن قادر به انجام.

در آن حدودی من حمل نوزاد به کامیون برای پیدا کردن جایی که در آن آسمان نیست ، هماهنگی روح آن کلمات زیبا – آنها رفته است. اما هنوز هم در اینجا در آغوش من.



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب