خارج از شبکه: تقطیر از خاطرات خوب - Fri, 24 Jul 2020 PST

"این سخت ترین چیزی که شما تا کنون انجام داده است؟" از من خواسته اوبری که slogging در سراسر سست scree با بیان خ

توسط NASERINEWS در 3 مرداد 1399

"این سخت ترین چیزی که شما تا کنون انجام داده است؟" از من خواسته اوبری که slogging در سراسر سست scree با بیان خسته غم و اندوه.

جلوتر از ما بود و یکی دیگر از برف میدان اگر چه آنها می خواهم رشد کمتر خائنانه که ما کار ما راه را در اطراف کوه.

ما آغاز شده است که صبح در 7 چون ما dawdled و sipped قهوه و خوردن بلغور جو دوسر در حالی که ما کار می کرد تا شجاعت برای شروع ماجراجویی خود را. آن 37 درجه و برف-باران. مردم راه رفتن گذشته ما با اسکی. آسانسور با عجله بالا و پایین کوه ناپدید شدن به ابرهای سنگین که پوشانده کوه هود.

"دنباله کمتر از 3 فوت برف" گفت: کسی در منزل.

من نگران نیست. من می گم حتی زمانی که یک دنباله دار قابل مشاهده است بنابراین من آماده شد با نقشه های. من تا به حال در اطراف کوله پشتی کوه قبل از اینکه این بار ما برنامه ریزی شد در حال اجرا تمام راه را در اطراف آن در یک روز.

اما چیزهایی که هرگز واقعا به نظر می رسد به رفتن به عنوان برنامه ریزی شده. تا آنجا که من می توانم بگویم که تعریف یک ماجراجویی است.

ما trotting به پایین دامنه های جنگلی در آن ساعات اولیه باران پی در پی pummeling ما اما نه شستن دور ما لبخند می زند. اوبری یکی از مورد علاقه من, هوای آزاد, اصحاب, چون در 30 او باور نکردنی نمونه از توانایی های ورزشی و ماجراجویی ساده لوحی. او به شما می گویند بله به هر چیزی. او همچنین بهترین backcountry معروف به داماد من تا کنون شناخته شده صالح فرد خارج از منزل, و او سهام خود را مواد غذایی – معیارهای ضروری برای هر یک از دوستان من است.

من فقط حل و فصل را به 10 مایل basking در تب و تاب اندورفین من همیشه تعقیب با بهره گیری از منظره سرسبز با درختان هنگامی که پای من بود ضعیف چیزی. من عادت به بدن من بدرفتار گهگاه; اما من آموخته اند که وقتی آن را می سازد سر و صدا آن را احتمالا نوع از یک چیز بد است.

من مچاله به کف جنگل و تمرین من Lamaze تنفس و این سرعت در حال بدل به کار خروشان. داشتن نوزاد شما آماده برای بسیاری از چیزها در زندگی بسیاری از آنها را همراه با درد و رنج و صبر و شکیبایی است.

من تا به حال هرگز رگ به رگ مچ پا من اما هنگامی که من سمت چپ آن پیچیده زیر یک سنگ برای ساعت های بسیاری از آن پس تا به نوعی از قدرت فوق العاده و انعطاف پذیری. یا آن را انجام داد. در حال حاضر آن را فقط صدمه دیده در نوع راه است که باعث می شود من دیوانه. در حال اجرا در اطراف یک کوه به اندازه کافی سخت است. چرا من می خواهم آن را به هر یک سخت تر است ؟

من کشیده من قطب از من بسته و گفتم چیزی (تلفیقی از فحش بیشتر) به طور غیر منتظره ای آرام اوبری. سپس من hobbled به بعد. من می تواند صعود 10 مایل بازگشت به ماشین و یا فرود 5 مایل به سمت خوبی قاچاق trailhead برای یک خانه سوار. و یا فقط نگه داشتن در حال اجرا است.

جای تعجب نیست که ما به نحوی نگه داشته امید بستن برای دومی. من انجام برخی از بسیار ستمکار مواد مخدر در بسته کمک های اولیه که من بلعیده پایین با کافئین دار ژل بسته در جایی در اطراف مایل 20.

وجود دارد در سفر من زمانی که من مجبور به فرو رفتن در مورد چیزهایی که درایو من است. من مطمئن نیستید از آنچه که من باید ثابت کند اگر هر چیزی در همه یا چرا بدبختی و درد و رنج و سرد وتر روز با درد بیشتر تبدیل شده اند برخی از عجیب و غریب نشان از بقا افتخار است.

وقتی که من بود badass به اندازه کافی برای فقط نشستن در صندلی بازو و به اشتراک گذاری خاطرات قدیمی? زمانی که من می تواند به توقف ساخت آنها ؟ و یا زمانی که آنها می توانید فقط در مورد یک قایق سواری در ونیز ؟ من تعجب اگر درد است و چه چاپی بقیه خاطرات را عمیقا به سلول.

من می توانم بوی یخبندان آب از رودخانه های ما عبور کردند. من به یاد داشته باشید زمانی که من برای اولین بار نگاه کردم و دیدم یک نگاه اجمالی از آسمان آبی به غرب و چگونه خورشید رسید من سرد بدن و گرم و سپس استخوان من.

من به یاد داشته باشید که چگونه پر از قدردانی قلب من احساس تنفس عمیق کوه هوا. من می خواهم برای همیشه به یاد داشته باشید صدا از کون, پا, اولین نور و pattering پشت سر من پس چگونه آنها به آرامی شروع به کشیدن در گرد و غبار و سنگ به عنوان روز عینک. فقط قبل از غروب خورشید ابرها را شکست اطراف قله و ما تو را دیدم او را در تمام شکوه و عظمت خود را برای یک لحظه قبل از شب سقوط کرد.

"بله, این است که سخت ترین چیزی که من تا کنون انجام داده" اوبری گفت.

"تبریک!" من را تشویق می کردند. "اوه, چقدر هیجان انگیز به بخشی از سخت ترین چیز!"

نه هر کس است به عنوان هیجان زده در مورد این آستانه به عنوان من. من سعی کنید برای رسیدن به آنجا یک زمان یا دو در هر سال.

ناگهان فهمیدم که این سفرها نیست در مورد اثبات هر چیزی. آنها در مورد کشف خودم و برخی از پایه عقل از جهان است. مانند چگونه همه چیز نسبی است. حتی طول عمر من است ناچیز در مقایسه با که از یک آتشفشان است. و چگونه همه چیز عبور, حتی درد و رنج است. و که ما می توانیم تجربه شادی مقطر از فروع از محیط زیست ما در همان زمان ما در حال تجربه مشکلات ،

چه قطعات ما متعهد به حافظه در حال حاضر که ممکن است انتخاب ما. شاید به همین دلیل است که من در حفظ و رفتن. چون من در حال حاضر را فراموش کرده زشت قطعات و خاطرات ساخته نیست در صندلی.



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن